امروز میخوایم بریم سراغ یه دسته از اینستاگرامرهای محترم که بهشون گیر بدیم. این گونهی نادر و عجیب، همونایی هستن که اگه تولدشون باشه از سه روز قبل شروع میکنن به روز و ساعت و ثانیهشماری و حتی در برخی موارد دیده شده که ریمایندر(reminder) هم کوک کردن که یه وقت سهواً یادشون نره! این دسته از عزیزان دوستانی دارن که تبریک گفتنشون با استوریه. بنابراین حیفه اگه ماه نبینیم دوستِ دوستمون چه استوری قشنگی گذاشته. دوستمون که از این امر مهم با خبره، در حقِ جانِ ناقابلمون لطف میکنه، منت میذاره و استوری اون عزیز رو استوری میکنه. حالا بیاید تصور کنید که اتفاقا اون دوستِ دوستمون، دوستِ ما هم هست. هم استوریِ اصلی رو دیدید، هم استوریِ استوری رو و هم چیز دیگری به نام استوریِ استوریِ استوری! اگه میپرسید این یکی چیه دیگه؟چی میگی بلو؟؟؟ باید خدمتتون عرض کنم این جواب دوستِ دوستمون به جواب دوستمون به دوستِ دوستمونه:/
حراج شلوار اسلش ارتشی مردانه مدل khofoاون : میخوای بدونی ناقل هستی یا نه؟
الگوها و راهکارهای طراحی مسکن امروزی (معاصر) یزد با رویکرد معماری بومی .آدما یه سری خاطرات دارن که در اوجِ بیاهمیتیشون در لحظه، مثل سنگریزههایی روی هم تلنبار میشن و یه کوهِ عظیم میسازن و یه غارِ تاریک که توش محلِ زندگی میشه. وقتی طرف یهو قاطی میکنه، عصبی میشه یا افسرده میشه به خاطر اون موقعیت کوچیکی نیست که براش اتفاق افتاده؛ بلکه به این خاطره که غار روی سرش فرو ریخته و هیچکس نمیفهمه سنگینیِ اون سنگریزههایِ انباشتهشده چقدر بوده!
تست ناقل بودن یا نبودنکاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت میتوانید ثبت نام کنید.
بابام یه مایع دستشویی خریده که آدم دوست داره از کرونا تشکر کنه که مجبورمون کرده دَم به دقیقه دستامونو بشوریم؛ بسکه این بزرگوار خوش بوئه!
پروژه فاز2 مسکونی چهار واحدی اسکلت فلزیصد بار بحث این که همدیگه رو ببینیم رو وسط کشیدیم و عین هر صد بار نشد. و من چقدر از دستش عصبانی بودم. ولی وقتی دیدمش نفهمیدم تمام اون عصبانیتی که به خاطر بهمزدنای قرارهامون و خاموش کردنهای گوشیش بود دقیقا کجا رفت. وقتی که با ناامیدی بهش زنگ زده بودم تا بدونم اگه اون دور و وره برم تا ببینمش و اون جواب نداد؛ به موزیک غمگینی که توی هندزفریم پخش میشد گوش دادم و سوار اتوبوس شدم که برم. ولی یهو گوشیم لرزید و اسمش افتاد روی صفحه و ازم خواست که برگردم و برم پیشش. جوری که وقتی نمیدونستم کجاست و اون اومد دنبالم. جوری که همدیگه رو با اشتیاق نگاه کردیم و سفت همدیگه رو به اغوش کشیدیم منو برد به اون روزایی که توی هوای سرد و مه گرفته؛ یخ زدنای زمستون رو تحمل میکردیم فقط به خاطر چند دقیقه بیشتر دیدن همدیگه قبل از شروع شدن کلاسای مدرسه. جوری که نشستیم پیش هم، و اون کولهام رو گرفت و شروع کرد به فضولی کردن و گشتن توی کولهام و دیدن تک به تک وسایلم، منو به این فکر برد که چقدر از این کار متنفرم؛ اما اینکه اون انجامش میده خیلی شیرینه. جوری که با هم عکس گرفتیم و نیشهامون بسته نمیشد؛ منو یاد آخرین روزمون توی اون دبستان انداخت که به همدیگه یه عکس سه در چهار دادیم و زمانی که سوار ماشین شدم تا برم، تا اخرین لحظه بهش نگاه کردم و بغض توی گلوم رو قورت میدادم پایین.
نقاشی ساختمان در صادقیهاون: ینی چی نمیذارن ماشین بیاریم تو دانشگاه!! حالا من بخوام ماشین بیارم چی کار کنم؟
نقاشی ساختمان در صادقیهکاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت میتوانید ثبت نام کنید.
درست از لحظهای که به خانه رسیدم و به این حقیقت دست یافتم که در منزل شامی در کار نیست و تهیهی آن بر عهدهی برادریست که حالاحالاها قرار نبود به خانه بیاید؛ چنان از سقففتادهای روی زمین درازبهدراز افتادم و به حال خود گریان شدم. آخر مگر شکم گرسنه تاب انتظار دارد؟
عدم توجه به استعداد و توانایی های دانش آموزانتعداد صفحات : 0